نتایج جستجو برای عبارت :

اعدامش کنید.

  پیش نوشت:خطر لو رفتن داستان متری شیش و نیم! (البته دونستن این قسمتی که آشکار میشه لذت دیدن فیلم رو از شما نمیگیره)
  توی فیلم متری شیش و نیم،از یه جایی به بعد خود نوید محمدزاده(خلافکار فیلم) هم میفهمه که اعدامش حتمیه؛ اما نوید گویا اصلا براش اهمیت نداره که میمیره! 
ادامه مطلب
مکانی که پیکرش در آن آرمیده است نامجهول ماند
او به فقرا حقیقت را گفته بود
از این رو بود که اغنیا اعدامش کردند
برتولت برشت
@Parsa_Night_narrator
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
مکانی که پیکرش در آن آرمیده است نامجهول ماند
او به فقرا حقیقت را گفته بود
از این رو بود که اغنیا اعدامش کردند
#برتولت_برشت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✦ @Parsa_Night_narrator ✦
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
[عکس 1280×1198]
مشاهده مطلب در کانال
بسیاری از مردم کتاب "شاهزاده کوچولو " را می شناسند. اما شاید همه ندانند که او خلبان جنگی بود و با نازیها جنگید و کشته شد. او تجربه های حیرت آور خود را در مجموعه ای به نام لبخند گردآوری کرده است. در یکی از خاطراتش می نویسد: او را اسیر کردند و به زندان انداختند او که از روی رفتارهای خشونت آمیز نگهبانان حدس زده بود که روز بعد اعدامش خواهند کرد مینویسد :مطمئن بودم که مرا اعدام خواهند کرد به همین دلیل بشدت نگران بودم. جیبهایم را گشتم تا شاید سیگاری پی
پادشاه لیدا که در نظر داشت با داریوش پادشاه ایران وارد جنگ شود، برای حصول اطمینان از نتیجه مثبت جنگ با کاهن معبد دلفی مشورت کرد و این پیشگویی را دریافت نمود: «اگر به جنگ داریوش بروی یک امپراتور قدرتمند را نابود خواهی ساخت.» پادشاه لیدا با شادمانی به جنگ داریوش رفت، اما به زودی شکست سختی از او خورد و نزدیک بود خود او هم کشته شود.وقتی از مرگ نجات یافت شکوائیه و نامه گلایه آمیزی به کاهن معبد نوشت. کاهن پاسخ داد که پیشگویی درست بوده است و او در جنگ
اوضاع این روزهای مملکت خیلی خیلی برای میچکا قابل تحمل تر از دیدن کلیپ وحشیانه دو حیوانی است که با کودک کار آن کار را کرده اند. یعنی می خواهم بگویم که این روزهای مملکت را میچکا تاب آورد اما دیدن وحشی گری های عده ای آدم نما را نه. مگر می شود این همه وحشی گری؟! مگر می شود این همه توحش؟! شما از چه ساخته شده اید؟! از کدامین پدر و مادرید؟! در کدامین شب سال؟! کودک بیچاره خودش را به هر آب و آتشی می زند تا او را درون سطل زباله نیندازید ولی شما با خنده ای چند
 
 
به هنگام حمله به روسیه توسط ناپلئون بناپارت دسته ای از سربازان وی، درگیر جنگ شدیدی در یکی از شهر های کوچک آن سرزمین زمستان های بی پایان بودند که ناپلئون به طور تصادفی از سربازان خود جدا افتاد.گروهی از سربازان روس، ناپلئون را شناسایی و تعقیب کردند. ناپلئون به مغازه ی پوست فروشی در انتهای کوچه ای پناه برد. او وارد مغازه شد و التماس کنان فریاد زد خواهش میکنم نجاتم دهید. کجا پنهان شوم؟پوست فروش ناپلئون را زیر انبوهی از پوست ها پنهان کرد. سربا
بسم الله الرحمن الرحیم
روز بعد از اون (کلیک)ماجرا مجبور بودم به همه ۷ تا مراقب سلامتم زنگ بزنم بگم پنجشنبه مرکز جلسه داریم تشریف بیارید
وقتی به اون مراقب داستان قبلی زنگ زدم سلام کردم فقط و گفتم تشریف بیارید
احوال پرسی کرد و کلی عذر خواهی که من نمدونستم شما دختر آقای ****هستید
تروخدا ببخشید من خیلی عذر میخوام همون شب رفتم پیش یارو و گفتم اگه راست میگی مشخصات گوشی رو بگو و طرف مونده چی بگه...کلی تهدیدش کردم و اصلا اجازه ندادم به شما زنگ بزنه
با ای
کوروش هخامنشی: هرکس از دستور من تمرد کرد، او را به صلابه کشیده و اعدامش کنید !!!   

و اموالش را هم به نفع من مصادره کنید !!
مدتهاست که طرفداران کوروش هخامنشی ، ادعای آزادی بیان و آزادی در امور دینداری در زمان کوروش هخامنشی را دارند.
اما تاریخ ، نشان میدهد که این ادعا نیز همانند دیگر ادعاهایشان،باطل و دروغ و بی اساس بوده است.
مردم تحت حکومت کوروش نه تنها در امور دینی آزادی نداشته اند که حتی در دعا کردن هم آزاد نبودند باید طبق میل کوروش دعا میکردن
همیشه فکر می کردم آنجلینا جولی به خاطر زیبایی بازیگر معروفی شده تا اینکه دیشب این فیلم changeling رو دیدم ... و اونقدر خوب بازی می کرد که کاملا می شد باهاش همزاد پنداری داشت  ... و به خاطر همین فیلم هم نامزد بهترین بازیگر   اسکار شده بود  ( داخل پرانتز بگم فیلمای خارجی هرچقدر که صحنه هاشون کمتر باشه قاعدتا خیانت و عشق های هوس گونه اش کمتره و به یه مفهوم خاص بهتر می پردازه که من رو بیشتر جذب می کنه دیشب از هم اتاقیم خواستم اگر همچین فیلمی داره بهم بده ک
با خودم
فکر می‌کنم که بخشیدن یعنی چه؟ این رأفت درونی از کجا ریشه می‌گیرد که می‌توان کسی
با ظلم‌های پیوسته یا گسسته را بخشید و از فکر کردن به نامهربانی‌هایش رهایی پیدا
کرد؟ بعد، شروع می‌کنم به ورق زدن آدم‌هایی که زخم‌های کهنه بر سینه‌ام کاشته‌اند
و فکر می‌کنم به خودم که قطعِ به یقین خواسته و ناخواسته درد شده‌ام در جانِ
دیگری.
راستی آن‌ها
که می‌بخشند چقدر غریب و ناشناخته‌اند؛ همانان که حتی از خون عزیزکرده‌شان می‌گذرند...
اما فراموش
زندگی‌نامه
محمد ابراهیم همت در ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ در شهرضای اصفهان به دنیا آمد.
تحصیلات خود را در همان شهر به پایان رساند و در سال ۱۳۵۲ دیپلم گرفت. در همان سال وارد دانشسرای تربیت معلم اصفهان شد و در سال ۱۳۵۴ مدرک فوق دیپلم خود را اخذ کرد. ۲ سال بعد برای گذراندن خدمت سربازی اقدام کرد. وی پس از سربازی به شهر خود بازگشت و مدتی در مدارس راهنمایی شهرضا و روستاهای اطراف به تدریس تاریخ پرداخت. در آن دوران کوشید دانش‌آموزان را با افکار انقلابی آشنا
گذشت آن زمانی که در اهمیت ویرگول از عبارت «بخشش لازم نیست اعدامش کنید» استفاده می‌کردیم. امروزه واژه‌ی ویرگول را هم برای برند تجاری استفاده می‌کنند، هم برای نام کافه، هم خالش را ملت روی دست و بال و آن‌جایشان می‌کوبند. اگر استفاده از ویرگول و دانستن جای درست آن در نوشتار به‌تعبیر خیلی‌ها قرتی‌بازی باشد، دست‌کم می‌توان با اسم و ریختش ژست فرهنگی گرفت؛ آن‌قدر هم خوشگل است و خوش‌آهنگ لامصب که هیچ‌کس حتا یک‌بار هم نمی‌گوید چه ژست زشتی!
۱.آیا شما هم اینقدر مهمون دارین؟بخدا صبح ساعت نه بیدار شدم مامانم میگه بیا پایین مهمون داریم.کدومتون سر و رو نشسته رفتین جلو مهمونتون تا حالا؟منم نرفتم و تازه این بار  به نشانه اعتراض که تو رو خدا بذارین یه نفس راحت بکشیم بعد از یک ساعت و خرده ای رفتم پایین و بدون خوردن صبحانه شروع کردم به سالاد درست کردن و ...بعد از اونم ظرف ۱۹ نفر رو بشور و خشک کن و بچین تو کابینت...چای و میوه و... بیار.اصلا ظهر مهمونی رفتن اشتباه بزرگیه هر کی اومد خونتون.بخشش لا
خیلی وقتا طرف اصلا تو باغِ رنجوندنِ تو نبوده 
(کار یا حرف زشتش عمدی نبوده). 
سوای اینکه خیلیا به شدت از ناتوانی در انتخابِ کلمهء مناسب برای منظورهای متفاوت رنج میبرن و جمله سازیشون از اول دبستان به بعد پیشرفتی نکرده. 
و خیلیا هم ناتوانن در درکِ موقعیت ها و بروزِ رفتارهای مناسبِ هر موقعیت. 
ینی اینهمه آدم داریم که به قصدِ آزار و لذت بردن از تماشای رنج آدما کسیو اذیت نمیکنن، بلکه فقط یه کم بیشعورن!
و حتما انقدر بالغ و منطقی هستیم که اینو هم در ن
چشم برای بررسی چشم ، فیلمی به کارگردانی پاکو پلازا (کارگردان Rec) در شبکه نتفلیکس با بازی لوئیس توزار در دسترس است.
هنگامی که آنتونیو پادون ، رئیس جرم و جنایت که کنترل داروی اسپانیا را کنترل می کند ، به دلایل انسانی آزاد می شود ، به دلیل بیماری ترمینال که او را مبتلا می کند ، به طور داوطلبانه تصمیم می گیرد که در سالمندان در بیمارستان سالمندان بستری شود ، تا اینگونه نباشد. کودکانی که رابطه آنها برای مدتی بدتر شده است. آنچه دون آنتونیو نادیده می گ
سلام خدمت شما . امروز میخواهیم درمورد شهیدی جان به کف ابراهیم همت که نام  او را در همه جا شنیده اید و نام اورا در بعضی خیابان هاو کوچه ها  نام  زیبا ی ایشان را مشاهده کرده اید .ما در این مقاله در مورد ایشان به صورت کامل  نوشته ایم . برای کسب اطلاعات بیشتر درمورد این شهید مهربان  مطلب زیر را بادقت بخوانید . با تشکر
 
ابراهیم همت (زاده ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ شهرضا - درگذشته ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ جزیره مجنون) معلم و نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان ارشد سپاه پاس
سلام خدمت شما . امروز میخواهیم درمورد شهیدی جان به کف ابراهیم همت که نام  او را در همه جا شنیده اید و نام اورا در بعضی خیابان هاو کوچه ها  نام  زیبا ی ایشان را مشاهده کرده اید .ما در این مقاله در مورد ایشان به صورت کامل  نوشته ایم . برای کسب اطلاعات بیشتر درمورد این شهید مهربان  مطلب زیر را بادقت بخوانید . با تشکر
 
ابراهیم همت (زاده ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ شهرضا - درگذشته ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ جزیره مجنون) معلم و نظامی ایرانی بود، که از فرماندهان ارشد سپاه پاس
صبح روز بعد از جلسه ی توجیهی گردان، در گرگ و میش هوا، گشت زنی در منطقه بصورت نامحسوس آغاز شد. برف همه جا را سفید پوش کرده بود و سوز و سرمای هوا خبر از وقوع کولاک می داد. برای پاکسازی منطقه از وجود ضد انقلاب، نیاز به جمع آوری اطلاعات و شناسایی منطقه بود. سعید به همراه سیروان که از افراد بومی منطقه بود، با لباس مبدل وارد روستا شدند و شروع به گپ و گفت و جمع آوری اطلاعات از مردم کردند.
چند دقیقه ایی که گذشت سعید رفت تا نگاهی به اطراف بیندازد و سر و گو
صبح روز بعد از جلسه ی توجیهی گردان، در گرگ و میش هوا، گشت زنی در منطقه بصورت نامحسوس آغاز شد. برف همه جا را سفید پوش کرده بود و سوز و سرمای هوا خبر از وقوع کولاک می داد. برای پاکسازی منطقه از وجود ضد انقلاب، نیاز به جمع آوری اطلاعات و شناسایی منطقه بود. سعید به همراه سیروان که از افراد بومی منطقه بود، با لباس مبدل وارد روستا شدند و شروع به گپ و گفت و جمع آوری اطلاعات از مردم کردند.                           
چند دقیقه ایی که گذشت سعید رفت تا نگ
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی......
 
سلام
تا حالا درمورد مسئولیت هایی که تویی زندگی داری فکر کردی؟ 
مثلا دانش آموز یا دانشجویی... خب مهم ترین مسئولیتت درس خوندن؟ 
مثلا همسر یه خانمی..... خب مهم ترین مسئولیتت تامین مالی و روحی اون؟ 
یا مثلا همسر یه آقایی.... خب مهم ترین مسئولیتت شوهرداری کردن؟ 
یا مثلا یه مادر.... خب مهم ترین مسئولیتت رسیدگی به فرزندا و خانوادت؟ 
یا مثلا فرزندی.... مهم ترین مسئولیتت کمک به خانواد و نگهداشتن احترام پدر و مادرت؟ 
ی
سال 1959. توی یکی از خیابون‌های
هاوانا، پایتخت کوبا، عکاسی به نام Alberto Díaz Gutiérrez، توی یه آتلیه
مد و فشن، مشغول عکاسی و ور رفتن با مدل‌های خانوم هست. آتلیه‌ای که اون
روز‌ها محبوب‌ترین آتلیه عکاسی مد توی اون شهر محسوب می‌شه. آلبرتو، این
آتلیه رو 5-6 سالی هست باز کرده تا بتونه در کنار عکاسی و کسب درآمد،
بالاخره از این مدل‌های زیبای آمریکای جنوبی هم حظی ببره و هم فال باشه و
هم تماشا براش. تو اون ساعت‌ها، حتی نمی‌تونه فکرش رو هم بکنه که به فاصل
 رمان عاشقانه ، فائزه در مرز عراق قسمت ۳
  بروی نوشته ی روبرو کلیک نمایید   .  از شین براری +18رمان های دخترانه 
. ..
..عکسی با صدای خشن به مردی که روم آب ریخته بود به عربی گفت که بره بیرون و خودش صندلی رو با صدای وحشتناکی رو زمین کشید و روبروی من نشست و به عربی گفت:
_اسم فرمانده؟
سرمو تکون دادم،یعنی که نمیخوام بگم.سیلی محکمی بهم زد و گفت:
_کیه؟
چیزی نگفتم.نمیذاشتن این گونه لعنتی یه کم خوب شه!از درد داشتم میمردم که خیسی ای رو روی صورتم حس کردم.با یکم
 
شهروز براری صیقلانی براساس داستانی حقیقی
 
 ∞(شوکت خانم و پسرش شهریار _قصه‌ی قتل بوکسور خوشنام شهر)∞                       
-- شهریار تنها فرزند شوکت خانم ،خُـرَم پسری باهوش و سربه زیر است ، شهریار زاده‌ی شب چهل گیس یلداست. از همان ابتدا ، مادرش شوکت میگفت که تقدیرش را در آسمانها نوشته‌اند  . اما در این شهر همواره طی گذر  ایام و چرخش پرتکرار فصلها ، آسمان اسیر و دچار یک بُغض لجباز و طولانی‌ست. شهریار در کودکی میدانست که اگر هوا خوب و صاف باشد
 ∞(شوکت خانم و پسرش شهریار _قصه‌ی قتل بوکسور خوشنام شهر)∞                       
-- شهریار تنها فرزند شوکت خانم ،خُـرَم پسری باهوش و سربه زیر است ، شهریار زاده‌ی شب چهل گیس یلداست. از همان ابتدا ، مادرش شوکت میگفت که تقدیرش را در آسمانها نوشته‌اند  . اما در این شهر همواره طی گذر  ایام و چرخش پرتکرار فصلها ، آسمان اسیر و دچار یک بُغض لجباز و طولانی‌ست. شهریار در کودکی میدانست که اگر هوا خوب و صاف باشد ، میتواند از کوچه‌ی بن‌بستشان، در خط افق ، ر
کلیک نمایید وبلاگ دلنوشته شهروز براری صیقلانی دریچه 

                 

 
نذر اشتباه  )        
        ∞(شوکت خانم و پسرش شهریار _قصه‌ی قتل بوکسور خوشنام شهر)∞                       
-- شهریار تنها فرزند شوکت خانم ،خُـرَم پسری باهوش و سربه زیر است ، شهریار زاده‌ی شب چهل گیس یلداست. از همان ابتدا ، مادرش شوکت میگفت که تقدیرش را در آسمانها نوشته‌اند  . اما در این شهر همواره طی گذر  ایام و چرخش پرتکرار فصلها ، آسمان اسیر و دچار یک بُغض لجباز و طولانی‌
             
          قسمتی از اثر دلنویس خیس    ∞(شوکت خانم و پسرش شهریار _قصه‌ی قتل بوکسور خوشنام شهر)∞                       
-- شهریار تنها فرزند شوکت خانم ،خُـرَم پسری باهوش و سربه زیر است ، شهریار زاده‌ی شب چهل گیس یلداست. از همان ابتدا ، مادرش شوکت میگفت که تقدیرش را در آسمانها نوشته‌اند  . اما در این شهر همواره طی گذر  ایام و چرخش پرتکرار فصلها ، آسمان اسیر و دچار یک بُغض لجباز و طولانی‌ست. شهریار در کودکی میدانست که اگر هوا خوب و صاف باشد
رمان    رکسانا   ۸    بقلم     شین  براری  صیقلانی   
    
   ((ماشین رو تازه پارک کرده بودم که دیدم یکی برام سوت زد! پیاده شدم که دیدم مانی رو پشتبوم خونهٔ همسایه ایستاده و داره برام دست تکون میده!))
-رو پشتبوم مردم چیکار میکنی؟!
مانی-مگه اینجا خونه خودمون نیست؟!
-زهر مار برو انور زشته!
مانی-همهٔ ملک ایران سرای من است!
-اونجا چیکار میکنی؟!
مانی-یواش!چه خبرت؟!آروم بیا بالا تا بهت بگم!
-از همون درخت بیام بالا؟!من نمیتونم!
مانی-نه در رو و میکنم بیا با
رمان    رکسانا   ۸    بقلم     شین  براری  صیقلانی   
    
   ((ماشین رو تازه پارک کرده بودم که دیدم یکی برام سوت زد! پیاده شدم که دیدم مانی رو پشتبوم خونهٔ همسایه ایستاده و داره برام دست تکون میده!))
-رو پشتبوم مردم چیکار میکنی؟!
مانی-مگه اینجا خونه خودمون نیست؟!
-زهر مار برو انور زشته!
مانی-همهٔ ملک ایران سرای من است!
-اونجا چیکار میکنی؟!
مانی-یواش!چه خبرت؟!آروم بیا بالا تا بهت بگم!
-از همون درخت بیام بالا؟!من نمیتونم!
مانی-نه در رو و میکنم بیا با

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها